سلام 23
می خوام یه روز
جورابامُ بکنم و پاهامُ بذارم تو چاله ای
[که بچگی ها تو باغچه حیاط کندم ،
روشون خاک بریزم
و خواهر کوچولومُ صدا کنم
با آبپاش صورتیش بیاد ، آبم بده
بعد بزرگ شم ،
قد بکشم و بشم همقدِ کاج ِ بلند ِ پارک ِ شهر
تا تولد ِ جوجه یِ کلاغ رو تو لونه اش ببینم.
می دونم ،
خوب می دونم که این یه روزم مثِ همه یِ
[روزایِ دیگه هیچوقت نمی رسه.
آخه خواهر ِ کوچولوم آبپاش صورتی نداره ،
و من تو بچگیم اصلاً چاله ای تو باغچه حیاط نکندم .
چون حیاطمون باغچه نداشت .
درست یادم باشه خونمون حیاط نداشت .
من هیچوقت خونه نداشتم .
یه مشکل دیگه م هست ،
پارک شهر من کاج نداره
آخه شهر من پارک نداره،
شهری ندارم من .
تازه تو دنیای متمدن دیگه کلاغ تخم نمی ذاره .
راستی خیلی وقت ِ که دیگه جوراب نمی پوشم
و هیچوقت خواهر نداشتم .
۲۲ آذرماه ۸۴